در یادداشت شدید الحن محمد مطهری، فرزند شهید مرتضی مطهری که در تابناک منتشر شده آمده است:

افراد بازداشت شده حتي اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نبايد با خانواده هايشان چنين رفتار مي‌شد.

اين ديگر چه صيغه‌اي است که وقتي کسي بازداشت مي‌شود افراد خانواده اش بايد گاهي تا چند هفته سراسيمه در بيمارستانها و پزشکي قانوني سرگردان باشند و يا در اطراف زندانها تنها براي گرفتن کوچکترين اطلاعي از محل نگهداري آنان ضجه زده و التماس کنند و کسي پاسخگو نباشد و نهايتا منتظر تماس يک فرد ناشناس بمانند؟

در مقابل، وقتي گروهي از نمايندگان مجلس، در سايت خود از خانواده‌هاي بازداشت شدگان مي‌خواهند به آنان مراجعه کرده شايد بتوانند آنها را در پيداکردن عزيزانشان ياري کنند بلافاصله آن سايت ف... مي‌شود! آيا اين همان “آزادي تقريبا مطلق” در ايران است که چندي پيش رئيس جمهور در جواب خبرنگار خارجي از آن سخن مي‌گفت؟ داستان مکرر چگونگي رفتار با خانواده‌هاي جان باختگان و تعهدات اجباري هنگام تحويل جنازه از جمله اينکه «هيچ شکايتي نداريم»، خود حکايت جانسوز ديگري است!

روشن نيست افرادي که خود را «دشمن شناس» مي‌دانند چگونه درباره اين کارخانه‌هاي بزرگ ضد انقلاب سازي که حتي از به کام مرگ فرستادن فرزند يک مقام مسئول در بازداشتگاه هم ابايي ندارند، از رد پاي دشمن در بازداشتگاهها سخن به ميان نمي‌آورند؟ به راستي کساني که با فرزند يک مقام مسئول اين مي‌کنند با جوانان بي نام و نشان چه مي‌کنند؟

کسي که در شرايط فعلي تنها دم از اطاعت از رهبري مي‌زند و در عين حال بر اين ظلم‌ها چشم مي‌بندد چاپلوس رهبري است نه مطيع و مريد او.

برخي رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقايع اخير و خانواده هايشان گواهي مي‌دهد که گروهي پرنفوذ ـ که حفظ آبرويشان تضمين شده است ـ براي اينکه به خيال خودشان چشم فتنه را در بياورند مجاز به هر نوع ظلمي هستند حتي اگر چيزي از آبروي انقلاب و امام باقي نگذارند.

اينکه بيگانگان در حوادث اخير دست داشتند يا نداشتند، نقشه قبلي يا انقلاب مخملي در کار بود يا نبود، نظام در خطر بود يا نبود، مسبب اوليه و ثانويه اين بود يا آن، اينها بر فرض صحت، هيچ‌کدام مجوز سر سوزني ظلم به کسي نمي‌شود. در اسلام رعايت عدالت نسبت به قاتل امير المؤمنين (ع) هم واجب است

___________________________
شرکت آیت الله سید حسین موسوی تبریزی در مراسم بهشت زهرا

لینک به یوتیوب

___________________________


I teach at a NYC high school, and recently one student stood up to our very intimidating principal, (something that almost never happens). When he did not get permission for what he intended another student said “Let’s go Iranian on him.” By that he meant organize a protest. And so now they “IRAN” anything they want to change. So it has become a verb now and to “Iran” the situation is to stand up to authority, well at least here in this corner of the universe. And it is a huge bonus for me because I cannot usually get them to even pay attention to another part of the world.

Point being, even these students who get very small amounts of news equate “Iranian” with bravery and I completely agree, and wish I had that kind of intestinal fortitude.
You have our greatest admiration and respect!

من دبير يکی از دبيرستان های نيويورک هستم، چند روز پيش يکی از دانش آموزان دبيرستان ما در اقدامی نادر بر سر موضوعی رودروی مدير ترسناک مدرسه ايستاد و وقتی نتوانست به خواسته اش برسد، يکی ديگر از دانش آموزان به او گفت «بيا به روش ايرانيها با او برخورد کنيم.» و منظورش اين بود که بيا در مقابلش اعتراضی را سازماندهی کنيم. به همين سياق الان آنها هر چيزی را که قصد تغييرش را دارند «ايران»ش می کنند و کلمة «ايران کردن»- دست کم در اين گوشه از جهان- به معنی« ايستادگی در برابر قدرت» به عنوان يک فعل درآمده است. اين تحول برای من- به عنوان يک دبير- بسيار مثبت و اميدوارکننده است چرا که به سختی می توانم دانش آموزانم را وادار کنم که به آنچه در جاهای ديگر دنيا اتفاق می افتد توجّه کنند.

نکته اينجاست که حتّی اين دانش آموزان که به خيلی کم اخبار را دنبال می کنند کلمة «ايرانی» را مترادف با شجاعت می دانند و من هم شخصاً با آنان موافقم و آرزو داشتم که از اين ميزان پايمردی برخوردار بودم و نهايت تحسين و احترام خود را نسبت به مردم ايران ابراز می کنم

لینک به اصل مطلب

  1. 0 comments: Responses to “ ”